جنگ با خودم - مرحله اول
دیگه از این حالم خسته شدم ، یه سمت ذهنم بهم میگه پاشو . بسه دیگه . چی رو قراره ثابت کنی؟ خونه که وضعش مثل جنگ جهانی شده ، درس هم که چند روزه کلا تعطیله . پایان نامه رو که دیگه هیچی ، حرف دربارش نزنم بهتره.
شاید یه عده از دوستای نزدیکم حالم رو فهمیدن ، بعد آیا اصا کاری هم کردن؟! نه... هیچکس نمیدونه و نمیفهمه حال و این خلق زهرماری افسرده رو ... تنها خودم میتونم به خودم کمک کنم. پس بهتره یه حرکتی چیزی بزنم. با نشستم و خوابیدن و هیچی نخوردن کسی دلش بحالم نمیسوزه و هیچ کاری هم درست نمیشه ... خب شروع میکنم اول با تمیز کردن خونه و دو برگ از کتاب رو خوندن ... و کوتاه کردن این کپر مو روی سرم که واقعا منو شبیه هیپی ها کرده 😅