اینجا صدای خسته ی من است

پنجشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۹، ۰۴:۴۴ ق.ظ

کاش همه چیز تموم شه

از همه چیز متنفرم . امشب خیلی فکر کردم بخوام بی پرده بگم یه آدم بی مصرف و گوه هستم . تموم موفقیت های گذشتمم یا با شانس بوده یا تقلب .کلا چیزی از خودم نساختم که بخوام بهش افتخار کنم . فقط سربار بودم. خیلی سخته که بی مصرف باشی و کنارش به بقیه هم آزار برسونی . فکر میکنم وجودم آزار میرسونه . به همه ، پدر ، مادر و دوستان همه یه جور ددیگه دربارم فکر میکنن اما فقط بهشون دروغ گفتم . الانم توی یک وضعی افتادم که هیچ کسی رو ندارم حتی باهاش راحت باشم و صحبت کنم . امتحان افتاد اسفند . قراره ۵ ماه بیکار باشم. هنوز به خونوادم نگفتم . چون فکر میکنن همون اول امتحانشو پاس شده بودم اما نشدم . من خنگ احمق نتونستم از پس یه امتحان ساده بر بیام. شاید اصا بحث مهمی برای بقیه نباشه اما برای من که خانوادم اینقدر روی درس و مدت تحصیلم حساسن مهمه . اینقدر مهمه که دستم توی جیبم نیست که بتونم اجاره خونم رو بدم . یه قرون حقوق ندارم. 

مثل یه موش دارم زندگی میکنم فقط زندگی . داشتم میشمردم خوشی هام کم بودن . خوشی ای ندارم . سرم دو روزه داره منفجر میشه . پریشب هم تب و لرز داشتم.حتی ترسیدم که کووید نباشه . اخه شنیدم یه دختر ۲۷ ساله که هیچ مشکلی هم نداشته بخاطر کرونا فوت کرده.خیلی عجیبه. شایدم من توی این چهار دیواری برم اون دنیا . خدا رو چه دیدی 

خستم ، کلافه ام ، فگرم مشغوله و اصلا هیچ نگاهی به اینده ندارم . فقط میخوام خلاص شم



نوشته شده توسط صدای من
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

کاش همه چیز تموم شه

پنجشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۹، ۰۴:۴۴ ق.ظ

از همه چیز متنفرم . امشب خیلی فکر کردم بخوام بی پرده بگم یه آدم بی مصرف و گوه هستم . تموم موفقیت های گذشتمم یا با شانس بوده یا تقلب .کلا چیزی از خودم نساختم که بخوام بهش افتخار کنم . فقط سربار بودم. خیلی سخته که بی مصرف باشی و کنارش به بقیه هم آزار برسونی . فکر میکنم وجودم آزار میرسونه . به همه ، پدر ، مادر و دوستان همه یه جور ددیگه دربارم فکر میکنن اما فقط بهشون دروغ گفتم . الانم توی یک وضعی افتادم که هیچ کسی رو ندارم حتی باهاش راحت باشم و صحبت کنم . امتحان افتاد اسفند . قراره ۵ ماه بیکار باشم. هنوز به خونوادم نگفتم . چون فکر میکنن همون اول امتحانشو پاس شده بودم اما نشدم . من خنگ احمق نتونستم از پس یه امتحان ساده بر بیام. شاید اصا بحث مهمی برای بقیه نباشه اما برای من که خانوادم اینقدر روی درس و مدت تحصیلم حساسن مهمه . اینقدر مهمه که دستم توی جیبم نیست که بتونم اجاره خونم رو بدم . یه قرون حقوق ندارم. 

مثل یه موش دارم زندگی میکنم فقط زندگی . داشتم میشمردم خوشی هام کم بودن . خوشی ای ندارم . سرم دو روزه داره منفجر میشه . پریشب هم تب و لرز داشتم.حتی ترسیدم که کووید نباشه . اخه شنیدم یه دختر ۲۷ ساله که هیچ مشکلی هم نداشته بخاطر کرونا فوت کرده.خیلی عجیبه. شایدم من توی این چهار دیواری برم اون دنیا . خدا رو چه دیدی 

خستم ، کلافه ام ، فگرم مشغوله و اصلا هیچ نگاهی به اینده ندارم . فقط میخوام خلاص شم

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۲۹
صدای من

نظرات  (۲)

منم یه تفاله هستم. شایدم یه دستمال کاغذی که دستشون رو باهاش پاک میکنن و پرتش میکنن.

پاسخ:
نگو این حرفو . درمورد خودم که عین حقیقته اما وقتی میشنوم بقیه درباره خودشون این حرفو میزنن ناراحت میشم . هرچقدرم بخوام بدبین و غمگین باشم نمیخوام ناراحتی بقیه رو ببینم 

نیازی به گفتن نیست. سالهاست به این نتیجه رسیدم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">