کاش همه چیز تموم شه
از همه چیز متنفرم . امشب خیلی فکر کردم بخوام بی پرده بگم یه آدم بی مصرف و گوه هستم . تموم موفقیت های گذشتمم یا با شانس بوده یا تقلب .کلا چیزی از خودم نساختم که بخوام بهش افتخار کنم . فقط سربار بودم. خیلی سخته که بی مصرف باشی و کنارش به بقیه هم آزار برسونی . فکر میکنم وجودم آزار میرسونه . به همه ، پدر ، مادر و دوستان همه یه جور ددیگه دربارم فکر میکنن اما فقط بهشون دروغ گفتم . الانم توی یک وضعی افتادم که هیچ کسی رو ندارم حتی باهاش راحت باشم و صحبت کنم . امتحان افتاد اسفند . قراره ۵ ماه بیکار باشم. هنوز به خونوادم نگفتم . چون فکر میکنن همون اول امتحانشو پاس شده بودم اما نشدم . من خنگ احمق نتونستم از پس یه امتحان ساده بر بیام. شاید اصا بحث مهمی برای بقیه نباشه اما برای من که خانوادم اینقدر روی درس و مدت تحصیلم حساسن مهمه . اینقدر مهمه که دستم توی جیبم نیست که بتونم اجاره خونم رو بدم . یه قرون حقوق ندارم.
مثل یه موش دارم زندگی میکنم فقط زندگی . داشتم میشمردم خوشی هام کم بودن . خوشی ای ندارم . سرم دو روزه داره منفجر میشه . پریشب هم تب و لرز داشتم.حتی ترسیدم که کووید نباشه . اخه شنیدم یه دختر ۲۷ ساله که هیچ مشکلی هم نداشته بخاطر کرونا فوت کرده.خیلی عجیبه. شایدم من توی این چهار دیواری برم اون دنیا . خدا رو چه دیدی
خستم ، کلافه ام ، فگرم مشغوله و اصلا هیچ نگاهی به اینده ندارم . فقط میخوام خلاص شم
منم یه تفاله هستم. شایدم یه دستمال کاغذی که دستشون رو باهاش پاک میکنن و پرتش میکنن.