اینجا صدای خسته ی من است

شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۴۰ ق.ظ

من حسی دارم از جنس دیروز ...

یجایی از زمان هست که دوست داره تمام احساسات آدم رو قلقلک بده ، از لحظه های خجالت آور بگیر تا لحظه های شاد فراموش نشدنی یا لحظه هایی که دوست داشتی یه قیچی داشتی و اون رو از گرام مغزت بچینی و پرت کنی توی سطل زباله ...

زمان چه میکنه با آدم ، که ممکنه فقط با یادآوری گذشته خودتو تغییر بدی یا حتی تصمیم بگیری همین خودتو بپذیری . خیلیا اسم زمان رو میذارن سرنوشت ، یعنی اون زمانی که هنوز نیومده یا زمانی که به صورت جبر و بی منطق براشون گذشته . من اینو قبول ندارم سرنوشت رو با زمان یکی نمیدونم ، سرنوشت رو تصمیمات و اختیاراتم یکی میدونم ، حالا چه بخواد جبر باشه یا یه چیز بدرد نخور غیر منطقی باز هم همون اختیار لعنتی منه که بهش معنا میبخشه . 

اصلا نمیدونم چرا این رو میگم ...

امروز یکار خوب کردم اما هیچ حسی بهش ندارم ، دارویی رو برای دوستم فرستادم که مادربزرگش مریض بود و اتفاقا خیلی هم حالش بد بود و تست pcr مثبت شده بود ، داروی اینترفرون . توی شهرستان و شهرهای اطراف گیر نمی اومد و از من خواست ازینجا براش بفرستم . منم فرستادم . میدونستم که قرار نیست دارو معجزه ای کنه یا حالشو از این بهتر کنه و حتی با این هزینه ای هم که پاش در اومد شاید مادربزرگش بمیره . دارو با هزینه آزاد ۸۰ و خورده ای شد و با آژانسی هم که فرستادم میشه حدود ۲۰۰ تومن کرایه ماشین . کاری ندارم که اون از بی فکری و بدون هیچ دوراندیشی همه هزینه رو قبول کرد . منم میدونستم و بهش گفتم اما تقصیر خودش بود 😕

الان ناراحتم چون کارم بی تاثیره ، دارو بی تاثیره ، همه چی بی ارزش و هیچی خوشحالم نمیکنه فقط ادای آدمای خوشحال و خوشبخت رو در می آرم ...

دخترکی در همسایگی ما دیشب خودش رو کشت . به همین راحتی تمام چند و اندی سال زندگی اش را تیره و تاریک کرد بدون آینده ، بدون امید سرنوشت او را گرفت سرنوشتی از جنس اختیار ...

 



نوشته شده توسط صدای من
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

من حسی دارم از جنس دیروز ...

شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۴۰ ق.ظ

یجایی از زمان هست که دوست داره تمام احساسات آدم رو قلقلک بده ، از لحظه های خجالت آور بگیر تا لحظه های شاد فراموش نشدنی یا لحظه هایی که دوست داشتی یه قیچی داشتی و اون رو از گرام مغزت بچینی و پرت کنی توی سطل زباله ...

زمان چه میکنه با آدم ، که ممکنه فقط با یادآوری گذشته خودتو تغییر بدی یا حتی تصمیم بگیری همین خودتو بپذیری . خیلیا اسم زمان رو میذارن سرنوشت ، یعنی اون زمانی که هنوز نیومده یا زمانی که به صورت جبر و بی منطق براشون گذشته . من اینو قبول ندارم سرنوشت رو با زمان یکی نمیدونم ، سرنوشت رو تصمیمات و اختیاراتم یکی میدونم ، حالا چه بخواد جبر باشه یا یه چیز بدرد نخور غیر منطقی باز هم همون اختیار لعنتی منه که بهش معنا میبخشه . 

اصلا نمیدونم چرا این رو میگم ...

امروز یکار خوب کردم اما هیچ حسی بهش ندارم ، دارویی رو برای دوستم فرستادم که مادربزرگش مریض بود و اتفاقا خیلی هم حالش بد بود و تست pcr مثبت شده بود ، داروی اینترفرون . توی شهرستان و شهرهای اطراف گیر نمی اومد و از من خواست ازینجا براش بفرستم . منم فرستادم . میدونستم که قرار نیست دارو معجزه ای کنه یا حالشو از این بهتر کنه و حتی با این هزینه ای هم که پاش در اومد شاید مادربزرگش بمیره . دارو با هزینه آزاد ۸۰ و خورده ای شد و با آژانسی هم که فرستادم میشه حدود ۲۰۰ تومن کرایه ماشین . کاری ندارم که اون از بی فکری و بدون هیچ دوراندیشی همه هزینه رو قبول کرد . منم میدونستم و بهش گفتم اما تقصیر خودش بود 😕

الان ناراحتم چون کارم بی تاثیره ، دارو بی تاثیره ، همه چی بی ارزش و هیچی خوشحالم نمیکنه فقط ادای آدمای خوشحال و خوشبخت رو در می آرم ...

دخترکی در همسایگی ما دیشب خودش رو کشت . به همین راحتی تمام چند و اندی سال زندگی اش را تیره و تاریک کرد بدون آینده ، بدون امید سرنوشت او را گرفت سرنوشتی از جنس اختیار ...

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۲۵
صدای من

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">